چرا انیمیشن های بیشتری مخصوص بزرگسالان ساخته نمی گردد؟

به گزارش وبلاگ سفر به کانادا، اساساً خاصیت انیمیشن این است که می تواند برخی داستان ها را بهتر از فیلم های لایو اکشن روایت کند؛ به همین دلیل، فرقی ندارد که مخاطب انیمیشن بچه ها باشند یا بزرگسالان. این باور که انیمیشن مختص بچه ها است، باور غلطی است؛ اگرچه روایت قصه در دنیای کارتونی انیمیشن ها برای کودک شاید مناسب تر باشد اما امروز انیمیشن دیگر به قدری پیشرفت نموده است که با تکنیک های مختلفش می تواند قصه هایی را فقط برای بزرگسالان روایت کند، به خصوص آن ها که روایتشان به وسیله انیمیشن راحت تر است. بزرگسالان شایسته فیلم های انیمیشن بالغ تری که فقط برای آن ها ساخته شوند، هستند.

چرا انیمیشن های بیشتری مخصوص بزرگسالان ساخته نمی گردد؟

همین سال پیش بود که آموزشگاه اسکار انیمیشن بزرگسالان آپولو ده و نیم : کودکی در عصر فضا (Apollo 10½: A Space Age Childhood) ساخته ریچارد لینکلیتر را به خاطر قالب روایتش اصلاً برای آنکه در دسته انیمیشن قرار بگیرد، مناسب ندانست. (که البته با نامه نگاری و شکایت لینکلیتر که ید طولایی در ساخت انیمیشن بزرگسالان دارد، مشکل حل شد.) البته جایزه برترین انیمیشن به پینوکیو گیرمو دل تورو (Guillermo del Toros Pinocchio) رسید که یکی از فیلم های خوب سال گذشته بود و لیاقت اسکاری را که به آن رسید داشت.

فیلم های انیمیشن از لحاظ تاریخی با این برچسب که فقط برای بچه ها ساخته می شوند، در این تله گیر افتاده اند. با وجود کمپانی هایی چون دیزنی و برادران وارنر که یک قرن است، انیمیشن های کوتاه و بلند مخصوص بچه ها فراوری می نمایند، به راحتی می توان فهمید که چرا بسیاری معتقدند انیمیشن ها فقط برای بچه ها ساخته می شوند. با این حال، برخی از شگفت انگیزترین و هنرمندانه ترین فیلم های انیمیشن منحصراً برای مخاطبان بزرگسال ساخته شده اند. بسیاری از انیمه هایی که در پنجاه سال گذشته ساخته شده اند، به طور قطع دیدنیشان برای بچه ها مناسب نیست.

فیلم های استاپ موشنی هستند که به موضوعات بزرگسالانه ای می پردازند که بچه ها نمی توانند آن ها را درک نمایند. یا فیلم هایی که سبک های مختلف هنری مثل رنگ روغن، آبرنگ یا زغال چوب را امتحان می نمایند، فضایی را به وجود می آورند که هرگز نمی توان آن را با یک فیلم لایو اکشن به مخاطب منتقل کرد. بزرگسالان اند که مهارت های تفکر انتقادی را دارند که می توانند به یاری آن استعاره ها و تمثال هایی که فقط در انیمیشن می توان از آنها استفاده کرد، تفسیر و درک نمایند، و به همین علت است که بزرگسالان شایسته فیلم های بلند انیمیشن بیشتری هستند.

فیلم های انیمیشن به مخاطبان این امکان را می دهند که خیال را در سطح عمیق تری باور نمایند

هر فیلمی که ما دیدن می کنیم احتیاج به سطح بخصوصی از تعلیق ناباوری شما دارد (تعلیق ناباوری هر باور چیزی که غیرواقعی است). چه باور بازی یک بازیگر باشد، چه باور اینکه صحنه یک مکان واقعی است و نه یک مجموعه استودیویی از پیش ساخته شده، مخاطبان باید حقایق آنچه را روی پرده نمایش داده می گردد فراموش نمایند تا داستانی را که روی پرده گفته می گردد باور نمایند. با ظهور گرافیک کامپیوتری، بصری سازی ضبط حرکت یا فناوری پرده سبز، فیلم های لایو اکشن در باورپذیر ساختن چیزهای باورنکردنی بسیار بهتر از گذشته عمل می نمایند. با این حال، انیمیشن از مخاطبان می خواهد که برای درک کامل داستان، خود را از ناباوری بیشتر دور نمایند. وقتی پای سینما به میان می آید، قالب های مختلف هنری اهداف متفاوتی دارند، اما انیمیشن می تواند پیغام ها را با استفاده از زبان مجازی بسیار دقیق تر از زندگی واقعی به مخاطب منتقل کند.

فیلم های انیمه احتمالاً بیشتر به فراوری محتوا برای انیمیشن بزرگسالان معروفند. به عنوان مثال، آکیرا (Akira)، تصورات تجربه شده به وسیله تتسو (نوزومو ساساکی) و تحولی که او از سر می گذراند، به گونه ای به تصویر می کشد که تجربه دیدن را باورپذیرتر می نماید. در این انیمه بعلاوه لحظات تلخ زیادی با جزئیات واضح نشان داده شده است. باور کردن تجربه هایی مشابه در یک نسخه لایو اکشن سخت تر است، زیرا جلوه های کامپیوتری که برای ایجاد چنین افکت هایی استفاده می گردد، بقیه تصاویر زنده ناجور به نظر می رسد.

مدفن کرم های شب تاب (Grave of the Fireflies) انیمه دیگری است که آسیب های روحی بسیاری از بچه ها در کشورهای جنگ زده را به تصویر می کشد. کتک خوردن و گرسنگی که سیتا (تسوتومو تاتسومی) برای زنده نگه داشتن خود و خواهر بسیار کوچک ترش ستسوکو (آیانا شیرایشی) تجربه می نماید بسیار سخت است. نشان دادن این شرایط و انتقال مفهوم آن به بچه ها با بازیگران واقعی تأثیر عاطفی را کاهش می دهد، زیرا مخاطب باید باور کند که بچه ها واقعی هرگز این رنج را تجربه نخواهند کرد تا دیدنی فیلم برایش راحت گردد. با این حال، یک پیغام بسیار مهم این فیلم این است که بچه ها واقعاً این آسیب را تجربه می نمایند. شکل وخیم تر شدن زندگی این دو کودک در انیمه بسیار قدرتمندتر است، زیرا ظاهر لاغر بچه ها در انیمیشن باورپذیرتر است تا در یک فیلم لایو اکشن که با استفاده از گریم و جلوه های ویژه سعی می نماید، بچه ها را به این شکل درآورد.

استاپ موشن هم تکنیک دیگری است که در فیلم های انیمیشن بزرگسالان استفاده می گردد. این نوع انیمیشن می تواند واقع گرایانه تر به نظر برسد، زیرا شخصیت ها و اشیای فیلم به جای دوبعدی سه بعدی اند، اما شکل انتزاعی نمایش شخصیت ها و فضاهای با این نوع تکنیک همچنان به تعلیق ناباوری فراتر از آنچه در فیلم های لایو اکشن ضروری است، احتیاج دارد. جزیره سگ ها (Isle of Dogs) نمونه ای عالی از فیلمی است که چیزی برای ارائه به مخاطبان جوان دارد، اما بیشتر معنای داستان متوجه بزرگسالان است. بچه ها می توانند داستان آتاری (کویو رانکین) را در جست وجوی او برای یافتن سگ های قدیمی اش اسپتس (لیو شرایبر) را دنبال نمایند، اما استعاره سگ هایی که جوامع به حاشیه رانده شده را نشان می دهند که به دلایلی خارج از کنترلشان از جامعه بیرون رانده می شوند، موضوعی است در داستانی که فقط مخاطبان بزرگسال آن را درک می نمایند.

زندگی من به عنوان یک کدو سبز (My Life as a Zucchini) یک انیمیشن خمیری است که ممکن است به نظر برای بچه ها باشد، اما فقط به این علت که حول محور بچه ها یک یتیم خانه است. هر یک از بچه ها آنجا هستند، زیرا خانواده هایشان به علت اعتیاد، آزار جسمی، جلای وطن به آن ها بی توجهی نموده اند یا از دنیا رفته اند. این سبک یادآور سبکی است که در برخی فیلم های تیم برتون استفاده می گردد؛ سبکی که شخصیت ها را انتزاعی تر می نماید و به همه چیز حس و حال غم اانگیزتری می دهد، زیرا بچه ها در کوشش برای پذیرش گذشته شان و تصور آینده ای با خانواده ای تازه هستند. پیغام های مربوط به آزار والدین و خانواده های پیداشده برای این بچه ها کمی عمیق تر از آن است که مخاطب کودک به راحتی بتواند درک کند، مگر اینکه آسیب های مشابه شخصیت های یتیم خانه را تجربه نموده باشد.

انیمیشن بزرگسالان انومالیسا (Anomalisa) نمونه ای درخشان از استفاده از استاپ موشن برای روایت یک داستان بالغانه است. به جز خط قرمزهایی که این فیلم رد می نماید، استعاره هایی که فیلمساز برای انتقال مضامین تنهایی و افسردگی به کار می برد، در نسخه لایو اکشن این داستان احساس ناخوشایندی و زمختی می کرد. مایکل استون (دیوید تیولیس) حرف زدن تمام اطرافیانش را با یک صدای مردانه مشترک (تام نونان) می شنود و این در واقع می خواهد به دیدنگران نشان دهد که چگونه او همه افراد زندگی اش را انسان هایی خسته نماینده می بیند که هیچ تفاوتی بین شان وجود ندارد.

شنیدن صدای یکسان از هر شخصیت مرد و زن در این انیمیشن استاپ موشن را سخت می توان متوجه شد، چرا که هر شخصیت قرار است یک صداپیشه داشته باشد و نونان آن قدر صدای خود را برای هر شخصیت تغییر می دهد که این پرسش را در فکر شمای مخاطب به وجود می آورد که آیا همه کاراکترها واقعاً شبیه هم هستند یا نه. اگر می خواستند در چنین فیلمنامه ای تنها صدای یک بازیگر مرد را روی هر یک از بازیگران در فیلم لایو اکشن بگذارند، اینکه بازیگران روی پرده از صدای خودشان استفاده نمی نمایند، آن قدر تعیین می بود که حتماً برای مخاطبان سخت می شد آن را استعاره ای برای اندازه جداافتادگی و احساس تنهایی مایکل ببینند.

رسانه های مختلف احساسات متفاوتی را برمی انگیزند

در هر نوع انیمیشن، نوع مدیومی که هنرمندان خلق عناصر بصری استفاده می نمایند، تفاوتی باورنکردنی ایجاد می نماید. به عنوان مثال، در فیلم دوستدار تو ونسان (Loving Vincent)، برای ادای احترام به هنرمند هر فریم از فیلم یک نقاشی رنگ روغن است که شبیه همان سبکی است که خود ون گوگ در آثارش از آن استفاده می کرد. داستان درباره پسر یک پستچی است که کوشش می نماید آخرین نامه ون گوگ را به برادرش و افرادی که در طول مسیر دیدار می نماید و ون گوگ را خوب می شناختند، برساند و استفاده از سبک خاص ون گوگ در نقاشی با رنگ روغن برای انیمیشن این فیلم به مخاطبان یاری می نماید تا در سطحی عمیق تر با این هنرمند ارتباط برقرار نمایند؛ بسیار بیشتر از آن چیزی که در صورت روایت این قصه به وسیله بازیگران واقعی روی پرده اتفاق می افتاد. کارگردان این فیلم از ترکیبی بین انیمیشن دو بعدی و استاپ موشن استفاده کرد تا بافت و نور هر نقاشی رنگ روغن را به تصویر بکشد.

فیلم دیگری که به عمد از مدیوم های مختلف استفاده می کند، انیمیشن پسر و دنیا (Boy and the World) است. کارگردان این فیلم بسیاری از قاب ها را خودش با استفاده از مداد رنگی، رنگ و بافت در لایه های مختلف ساخته است که بعد آن ها را در کامپیوتر اسکن کردند. از آنجا که فیلم حول محور پسر است، این اثر هنری مفهوم آزادی بیان را در نقاشی های یک کودک منتقل می نماید. با این حال، موضوع آلودگی صنعتی و کالاسازی انسان واقعاً برای بچه ها نیست.

روتوسکوپی یک سبک انیمیشن است که از تصاویر ضبط شده واقعی استفاده می نماید و بعد انیماتورها برای ترسیم هر فریم از آن استفاده می نمایند. یک پوینده تاریک (A Scanner Darkly) داستانی آینده نگر درباره رابرت آرکتور (کیانو ریوز) است که به اعتیاد مبتلا می گردد. رؤیاها و توهماتی که او تجربه می نماید ترکیبی است از نگاه هنرمندان و عملکردی که در فیلم ثبت شده است و همین آن ها را واضح تر و باورپذیرتر از کیانو ریوز واقعی، در صورتی که فیلم لایو اکشن بود، با جلوه های CGI در اطرافش می نماید.

یکی دیگر از فیلم های داستانی باورنکردنی که از روتوسکوپی استفاده می نماید، زندگی بیداری (Waking Life) است، داستانی درباره مردی (وایلی ویگینز) که در رؤیاپردازی گیر نموده است. یکی از ویژگی های منحصر به فرد این فیلم این است که قسمت های مختلف تمام رؤیاها به وسیله هنرمندان مختلف به سبک های کاملا منحصر به فرد متحرک شده است. برخی صحنه ها در حرکت خود بسیار انتزاعی و روان هستند، در حالی که برخی دیگر بیش از حد واقع گرایانه هستند. هر رؤیا شامل یک سؤال وجودی درباره هستی است که مورد بحث قرار می گیرد، و هر شخصیتی که شخصیت اصلی در این رؤیاها با او دیدار می نماید، دیدگاه متفاوتی دارد که سعی می نماید آن را با او به اشتراک بگذارد که هنرمندان برای روایت هر صحنه فضا و رنگ های متفاوتی را به کار گرفته اند. ناهماهنگی بین سبک های هنری مورد استفاده به مخاطب یاری می نماید هر بار متوجه گردد که وارد یک تجربه رؤیایی تازه شده است و همین تکنیک، فضای احساسی تازهی را از صحنه ای به صحنه دیگر ایجاد می نماید که سر صحنه یک فیلم لایو اکشن با نورپردازی اصلاً هیچ معنایی نمی داشت. مکان ها، اشیا و خود شخصیت ها دائماً در حرکت هستند و از یکدیگر جدا به نظر می رسند، که باعث می گردد مخاطب از همان ابتدا این پرسش در فکرش به وجود بیاید که چه چیزی واقعی است و چه چیزی نیست. بازآفرینی بسیاری از این افکت ها در یک فیلم لایو اکشن، اگر نگوییم غیرممکن، بسیار سخت می بود.

انیمیشن برای همه است، نه فقط برای بچه ها

تمام داستان های این فیلم ها با استفاده از انیمیشن به جای لایو اکشن روایت شده اند، چرا که برترین راه برای بیان مضامین و به تصویر کشیدن فضاهایی بود که بیشترین معنا را برای کارگردان داشت. ابزارهای قصه گویی موجود در انیمیشن راه هایی را برای انتقال پیغام هایی به مخاطبان ارائه می نمایند که قصه گویی لایو اکشن نمی تواند آن ها را به طور مؤثر انجام دهد، و این یک گونه هنری است که باید از آن چیزی که هست، خیلی جدی تر گرفته گردد. با توجه به اشباع صنعت فیلم در فیلم های پرفروش پر از جلوه های CGI که مخاطبان جوان تری را به خود جذب می نمایند، بزرگسالان شایسته فیلم های انیمیشن بیشتری هستند. انیمیشن توانایی بیننده را در تعلیق ناباوری و تفسیر پیغام های استعاری را در سطح عمیق تری به چالش می کشد. جلوه های بصری که یک انیمیشن ارائه می نماید بعلاوه مخاطب را به شکلی انتزاعی و متفکرانه تری به شخصیت ها و فضاها نزدیک می نماید. فرایند فکری که مخاطب برای تفسیر معنای عمیق تر داستان به وسیله انیمیشن استفاده می نماید، تأثیر احساسی عمیق تری نسبت به فرآیندهای فکری ساده تر مورد استفاده در یک داستان لایو اکشن دارد. فیلم های انیمیشن به بی شمار روش می توانند بر مخاطبان تأثیر بگذارند که فیلم های لایو اکشن هرگز نمی توانند، و برای مخاطبان بزرگسال باید فیلم های انیمیشن بیشتری با داستان های بالغانه ای که می توانند با آن ها ارتباط برقرار نمایند، ساخته گردد.

منبع: collider

منبع: دیجیکالا مگ

به "چرا انیمیشن های بیشتری مخصوص بزرگسالان ساخته نمی گردد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا انیمیشن های بیشتری مخصوص بزرگسالان ساخته نمی گردد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید